سلام سلاام

NILOBLOG.COM لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. سلام سلاام...ادامه مطلب

عقب افتاد فعلا برناممون عقب افتاد..از طرفی خیییلی خوشحالم چون بیشتر پیش دلدارم..هر چند الان تووی دوتا شهر مختلفیم..ولی از طرفس هم هرچی برنامه عقب بیفته شرایط سختتر میشه..ولی نگران دلدارم هستم که این راه براش چجوری میشه و دلم میخواد برای هر دومون راحت و خوب و زود پیش بره...فقط میخوام به اتفاقا و چیزای خدب فکر کنم..میدونم که هممه چیییز خوب پیش میره و خیییلی زود و با بهترین شرایط ما پیش هم خواهیم بود و تا همیشه میمونیم پیش هم و واسه هم.توو هر شرایطی که باشه کنار هم ادامه میدیم...امید دارم و توکل...بخاطر همین بیشتر میشه تحملم..ممنونم ازت خدا.. نوشته شده در شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۶ساعت 12:55 توسط بانــ♥ـوی دلدارم| سلام سلاام...ادامه مطلب

NILOBLOG.COM لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. سلام سلاام...ادامه مطلب

خیلی خوب شد..

دلدار گفت که میاد و میبینمش بالاخره بعد از کلی وقت..گفت ممکنه بمونن واسه ۲۸صفر و سال پسر خواهرش ولی دوسدارم زودتر بیاد.دو سه روز دیدن یا ندیدن هم خودش خییلیه واسه ما..ولی به احتمال زیاد همون دوشنبه یا سه شنبه میرسن..خداروشکر بخاطر هممه خوبیات..خرید زمستونه هم داره.اینم یه بهونه دیگ واسه اومدنش.خدای من این روزا بیشتر از همیشه شکرت.

نوشته شده در یکشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:56 توسط بانــ♥ـوی دلدارم|

---

سلام سلاام...

خبر خوش

امروز دلدارم رسید..فردا میبینمش..خدایا فکرشم نمیکردم توو این مدت بشه ببینمش یا اصلا بتونه بیاد اینجا.فکر میکردم حالا حالاها نمیشه ببینیم همو.خدایا ممنونم

نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:17 توسط بانــ♥ـوی دلدارم|

---

سلام سلاام...

دیدار دلدار

دلدار امروز برگشت و من خیییلی خوشحالم.بعد از ۵۳ روز باز همدیگرو دیدیم..
میگو خشک
گردنبند گوش ماهی
پاساژ پیش دوستات
و گشتن تووی مغازه ی م.ص.ر تا برق واسه خرید زمستونه دلدار

نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:1 توسط بانــ♥ـوی دلدارم|

---

سلام سلاام...

میام به زودی

ببخشید که خیلی وقته سر نزدم بهتون.مرسی که به یادم هستین.این روزا یکم بی حوصله ام..به همین زودیا میام و سر میزنم بهتون..

نوشته شده در پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 0:53 توسط بانــ♥ـوی دلدارم|

---

سلام سلاام...

دوشنبه رفتم چیزایی که میخواستی رو گرفتم.جز اون تی شرتی که گفتی.دیگ نداشتن ازش.جنسای فصل پاییز رو آورده بودن.. دیشب گفتی که حرکت مامانت اینا ساعت ۹صبحه..امروز رفتم ترمینال و خونوادت رو همراهی کردم تا وقت رفتنشون.پلاستیکی هم که واسه تو بود رو دادم به مامانت..یکم حرف زدیم مامانت گفت کاش میتونستی بیای و یسری حرفا که از حال و هوای تو بود..۹ حرکتشون بود ولی۹ونیم اتوبوس اومد.خداحافظی کردم و گفتم خوش بگذره بهتون.. رفتن و سوار شدن..رفتم داخل سالن انتظار و از اونجا اتوبوسشون رو نگاه کردم.موندم تا وقتی که حرکت کنه و دور شن.دو سه دقه بعد اتوبوس حرکت کرد..و من این آرزوم بیشتر بغضم رو فشرد..اینک کاش منم میشد بیام و این مسیر منو بیاره پیشت...کشک گرفتم واسه ناهار  و چندتا چیز دیگ واسه این چند روزی که تعطیله..الان دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی نیستی..کاش بودی و حرف میزدیم..دلم گرفته..بغض منو گرفته..چرا نمیشه باشم پیشت..؟دلم میخواد داد بزنم..همه اومدن اونجا.همه خونوادت..ولی من نیستم..نمیتونم بیام اونجا..نمیتونم بیام که پیشت باشم..میدونم واسه خوش گذرونی و تفریح نرفتی ولی دلتنگی و دوری داره اذیتم میکنه...دلم اون روزی رو میخواد که بتونم پیشت باشم و بریم سفر شهرت و بی دقدقه بریم ییرون..دلم خیلی کم طاقت شده..الان صورتم خیسه..دیگ دلم تحمل قبل رو نداره... نوشته شده در پنجشنبه ششم مهر ۱۳۹۶ساعت 13:27 توسط بانــ♥ـوی دلدارم| سلام سلاام...ادامه مطلب

سلام آبجیا.فردا میام که نظرارو جواب بدم و سر بزنم بهتون.یکم بهتر شده حسم ولی دلتنگم همچنان و بی قرار..همین حال و هوا کم حوصلم کرده.. این روزا مامانم همچنان فیزیوتراپی میره و منم 1شنبه و 3شنبه رفتم همراهش...یکم بهتر شده ولی هنووز خییلی کار داره تا بهترشه..نمی تونه همه کاراش رو راحت انجام بده..به سختی میشه..الهییی زودتر بگذره.. دیشب که جمعه بود اومدم و سر زدم به همه نوشته شده در جمعه هفتم مهر ۱۳۹۶ساعت 0:37 توسط بانــ♥ـوی دلدارم سلام سلاام...ادامه مطلب

خدایا خودت کمک کن این روزا برامون زودتر بگذرن ایم مدت خیلی شرایطمون تغییر میکنه...خدایا کمک کن راهمون یکی بشه و تووی این راهه پیش رو باهم باشیم..اونم همراهم باشه...تمووووم لحظه هاش..دلدارم رو واسه همیشه میخوام...میخوام که همیشه کنار و یار خودم باشه...میخوام مثل نفس همیشه کنارم باشه..هر وقت دلم تنگ شد سرم رو برگردونم و ببینم که کنارمه..نزدیکمه..یا حتی اگر تلفنی باهاش حرف بزنم و باهاش حرف بزنم یا بهش اس ام اس بدم وقتی باشه که سر کار هست و منتظرم که بیاد خونه و باهم ناهار بخوریم و برم استقبالش و بقیه ی روز رو تووی خونه ی خودمون و پیش هم باشیم:)وقتی باشه که هیچ وقت نگران نباشم جمعه نمی بینمت یا اینک بریم بیرون کی میبینمتمون و چی میشه... تووی خونه ی قشنگ و پر از عشق و خوشبختی ابدی خودمون باشیم و ابدی و مال هم شده باشیم.. تهه دلمون قرص باشه که مال هم شدیم و خوشی هامون بیشتر و بیشتر شن..چون دیک همیییشه کنار هم و همسر همیم.. خدایااااا لطفاااا.. نوشته شده در سه شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۶ساعت 16:21 توسط بانــ♥ـوی دلدارم| سلام سلاام...ادامه مطلب